از تو باید گفت زهرا بر سر هر منبری
من چه بنویسم ز تو که مادر پیغمبری
علت خلق علی و مصطفی هستی که من
مینویسم از امامت از نبوت برتری
بین سادات و میان عاشقانت فرق نیست
هر کسی را که تپد قلبش به عشقت مادری
جنگ خیبر با چه ذکری مرتضی اعجاز کرد
ذکر تسبیح علی در روز فتح خیبری
روبرویت گر چهل نامرد باشد باز هم
در میان سیل دشمن ذوالفقار حیدری
در مدینه غیرت مردان همه در خواب بود
یک نفر در ظاهری اما علی را لشگری
بس شنیدم در میان روضهها از میخ در
میزند آتش به جانم هر کجا بینم دری
بحث سیلی بگذریم ای کاش میشد بعد از این
بر زمین هرگز نیفتد زن به پیش شوهری
زیر تابوتت علی مرده که آنجا فاطمه
تو علی را روی شانه در دل شب میبری
کوثر پیغمبر نه سالگی کو کوثر امشب کجا
بندبند از هم جدا گشته عجب شد کوثری
اول غمهای حیدر آخر غمهای توست
زیر خاک غربتم از داغ حیدر پرپری
قبر تو باید که از چشم همه مخفی شود
عصمت کبری و ناموس خدای داوری
**********
اگر بیرون کند از بیشه تمکین خود سر را
به لرزش آورد ارکان أرض و چرخ أخضر را
به ظاهر تا بلی گفتیم نفس از پرده بیرون شد
پسندیدم علی را تا پسندیدم پیمبر را
مراعات نظیر ذوالفقار از موج کوثر کن
میاور با فرات و نیل یکجا تیغ حیدر را
اگر نازک کند روز قیامت پشت پلک خویش
نمیبیند بهشت آن روز حتی روی قنبر را
ز فیضش لال خط نامه را بر کور میخواند
ز لطفش کور دارد رهنمایی مردم کر را
کتابی هست اگر شرحی است بر آن متن گیسویت
خدا بهر تماشای تو میزان کرد محشر را
غبار رحمتی شد باده بر آسمان پیچید
به شعله یادش گرفتم دامن تر را
بدان بازو کدامین طعمه را پاس ادب دارم
که جاه باز بستی از کرم بال کبوتر را
شرافت داشت دست بولهب بر پلّه شأنش
مشرّف گر نمیفرمود با پادوش منبر را
فقیهان را به زین اسب کرسی شجاعت داشت
اگر میبست هنگام قتال آن شیر نر سر را
ز قدرت میکشد از نیستیها کرّه هستی
مقدر میکند بر نیستی امر مقدر را
حدیث روی آتشناک تو با خاک زائل نیست
به دوشم میکشم بعد از وفاتم نیز ساغر را
ز چین تا روم اگر دیبای خوبان موج خیز افتد
نخواهم داد از کف دامن اولاد حیدر را
عیالات خدا را تهمت همسنگی از کفر است
مبندی بر زنانش غیر زهرا شأن همسر را