برای دریافت فایل در ابعاد اصلی کلیک کنید
چیزی نمانده کوفه به پا محشری کند
شیطان، به اهلِ کوفه خودش رهبری کند
آن کٙس که نان خورِ پدرت بود روز و شب
حالا برایِ نایبِ تو سٙروٙری کند
از من به خواهرت تو بگو که در این مٙجال
فکری برایِ دخترِ بی معجری کند
بارِ سفر اگر که نبستید بهتر است
یک بُقچه لا اٙقل پُرِ از روسری کند
اُشتر سوارِ کوفه که خوابش نمیبٙرٙد
از بس که فکرِ زیور و انگشتری کند
اوضاعِ اقتصادیِ کوفه عوض شده
خرما فروش، رفته که آهنگری کند
*************
دلِ مظلوم، سرِ دار به هم میریزد
نالهٔ خسته شبِ تار به هم میریزد
کوفیان مایهٔ ننگند که دلهاشان را
اثرِ کینه و آزار به هم میریزد
غیرت الله، میا که به خدا مسلم را
حالتِ ویژهٔ بازار به هم میریزد
حرفِ بازار شد و سینهٔ دل تنگِ مرا
فکرِ ناموسِ تو این بار به هم میریزد
سرِ یک جرعهٔ آبی که به تو منع شود
دست و بازویِ علمدار به هم میریزد
************
عرفه روز مناجات،عرفات درگهِ حاجات
عرفه روز رهایی،روز وصل و آشنایی
سیّدی الهی الاعفو…
عرفه روزیه که دل،میشه بی قرار دلبر
نامِش و به لب میاریم،دم به دم با چشمای تر
سیّدی الهی الاعفو…
عرفه خوبه دل ما،پُرِ از لطف و عطا شه
از میونِ این مناجات،راهیِ کرببلا شه
سیّدی الهی الاعفو…
عاشقا با سوز و ناله،همدمِ اشکِ دو عِینَن
عده ای تو عرفات و،عده ای صحن حسینن
سیّدی الهی الاعفو…
توی این دعای زیبا،به نامِ غریب مادر
وا میشه راهِ گُریزِ،روضه ی امامِ بی سر
یا حسین غریب مادر…
اون آقا که لبِ تشنه،سرش از بدن جدا شد
سرِ پاکِش پیش زینب،ماهِ روی نیزه ها شد
یا حسین غریب مادر…